اولین قدم
اوایل ١٠ ماهگی شروع کردی به قدم برداشتن خیلی دوست داشتی زود راه بری وبیشترتر شیطونی کنی از همه جا دستتو می گرفتی وبلند میشدی وبعد از چند قدم راه رفتن می افتادی و دوباره تکرار میکردی.
یک هفته که مامان وبابایی اومدن خونمون با خودشون یه وسیله چوبی قدیمی آوردن که امروزی ها بهش میگن واکر نمیدونم اون قدیما بهش چی میگفتن اون واکر مال یه نی نی همسن وسال خودم که زود راه بیوفته که الان واسه خودش خانومی شده و یه دختر ناز به اسم سارا داره خلاصه پسر گل مامان شما رفتی دستتو به واکر گرفتی و ٢بار از یه طرف پذیرایی رفتی طرف دیگه ودیگه ازش استفاده نکردی وخودت راه رفتی ما از تعجب دهنمون باز مونده بود
پسر ١٠ ماه ونیمه من حالا روی پای خودش وایستاده بود قربونت بشم من
همه تعجب میکردن چقد شما زود راه افتادی
و اولین برف رو هم درتاریخ ٢٢ آذر ٩١ دیدی پسر عزیزم اولش با تعجب نگاه می کردی بعدخیلی ذوق زده شدی (راستی ٥ روز بعدش تولد یکسالگی شما بود من از خیلی قبل تدارک تولد دیده بودم شمع خریده بودم یه عالمه بادکنک و تزئینات اصن یه روز مخصوص تولد شما با باباجون رفتیم خرید چون تولد شما تو ماه صفر بود من میخواستم یکی از روزا که تولد یکی از اماماست بگیرم که هیچکس موافق نبود وهمه گفتن باشه واسه سال دیگه!!!!)
ولی باباجون یه دوچرخه خوشگل قرمز واسه پسرگلم خرید ممنون باباجون.عموجواد وزن عموجون هم زحمت کشیدن ویه خرس خوشگل واسه تولدت خریدن دستشون درد نکنه
یکسالگی ٨تا مروارید کوچولو تو دهنت می درخشید عزیز مامان
امیرعلی داری چیکار می کنی؟؟
فراموش کردم بگم که علاقه شدیدی به قابلمه وکفگیر وملاقه داشتی وهرجا میرفتیم به جای اسباب بازی با قابلمه هاشون بازی می کردی مثل این عکس
آخرین عکس هم محرم پارساله که شما ١١ ماهه بودی