امیرعلی از در ودیوار بالا می رود
بعد از اینکه پسرکوچولوی ما راه رفتن یاد گرفت یه لحظه نمی شد چشم ازش برداشت یه لحظه هم نمی نشست وای از دست تو امیرعلی شیطون بلا
پسر یکسال ویک هفته ای
بابایی این میز خطرناکه امیرعلی غیراینکه میره روش خیلی هم دورش میگرده خدایی نکرده اتفاقی نیوفته نظرت چیه جمعش کنیم آره فکر خوبیه
وای شما اون بالا چیکار میکنی مثلا اونو جمع کردیم
رفته بود اونجا واز خوشحالی دست دستی میکرد وخودش روتشویق میکرد
مجبور شدیم خونه رو از وسایل خطرناک پاکسازی کنیم .همه دکوری ها رو جمع کردیم یه گلدون پایه بلند داشتیم که باچسب به دیوار چسبوندیم مبلا رو جابه جا کردیم طوری چیندیم که از اپن فاصله داشته باشه تا چند وقت جلوی در آشپزخونه پشتی گذاشته بودیم که شما وروجک مامان نری وشیطنت نکنی اما شما راهشو پیدا کردی پشتی رو مینداختی و می رفتی در کابینتا رو باز می کردی و آشپزخونه رو زیرورو می کردی وباز هم یه راه حل واسه رهایی از شیطنت امیرعلی بستن درکابینتا با روبان
و این دوران رو اینجوری گذراندیم امیرعلی اینجا امیرعلی اونجاا امیرعلی همه جا
ببخشید پسرم بعضی چیزا فراموشم شده و هرچی یادمه رو واست ثبت میکنم.
عاشقونه دوستتت داریم پسرررررررررر گلممممممم